فرزندپروری: 3-0 ماهگی
چرا این دوره فوق العاده مهم است؟
یک صفحه خالی را در نظر بگیرید که روی آن هزاران نقطه وجود دارد. شما میتوانید نقاط را به هم وصل کنید و بسته به نحوه وصل کردن نقطه ها به هم هر تصویری دوست داشتید ایجاد کنید. واضح است که با تغییر در نحوه وصل کردن این نقطه ها به هم میتوانید هزاران طرح مختلف ایجاد کنید. در مغز نیز همین داستان اتفاق می افتد. مغز در زمان تولد تقریبا مانند یک لوح خالی پر از هزاران نقطه است.این نقاط همان سلول های عصبی هستند. زمانی که متولد میشویم با تحریکات محیطی این نقطه ها به سرعت شروع به متصل شدن به هم میکنند. اتصال این سلول های عصبی الگوهایی در مغز ایجاد میکند که آن الگوها میشود اساس هر آنچه به عنوان خروجی مغز در نظر میگیریم. هر الگو و هر آنچه در مغز ما برای صدور فرمان ها وجود دارد حاصل این وصل شدن سلول ها به یکدیگر است. اینکه چه تفکری دارید، چه کاری انجام میدهید، چه حرکتی دارید، باور شما از جهان و آدم ها چیست؛ … همه و همه ناشی از اتصال این سلول ها و این نقطه ها به یکدیگر است و الگویب که در اثر وصل شدن این نقاط ایجاد شده است. این اتصال سلول های عصبی به یکدیگر را سیناپس نام نهاده ایم. مغز دارای چندین لوح جدا است. یک لوح مربوط به حرکت است، یک لوح مربوط به احساسات است، یک لوح مربوط به منطق است، شنوایی، حافظه، بینایی، ناخوداگاه، خوداگاه، … همه و همه لوح های مخصوص و جداگانه خود را دارند. ولی اساس کار همه لوح ها شبیه یکدیگر است. صفحات خالی پر از نقطه که قرار است نقاط به یکدیگر متصل شوند. این صفحات اما با یکدیگر نیز در ارتباط هستند و با خط هایی این صفحات به یکدیگر نیز متصل میشوند. این خط ها در صفحه و خط های میان صفحه ای همه و همه در سن کودکی ایجاد میشود. سرعت اتصال این نقطه ها (در واقع تشکیل سیناپس ها) در سه ماهه اول تولد چیزی حدود ۱ تا ۲ میلیون در ثانیه است! در یک تا سه سالگی ۱۵ هزار عدد در ثانیه میرسد. و در بزرگسالی این عدد به ۱ تا چند عدد در ثانیه میرسد! این است که میگوییم طرح اصلی که در مغز ما ایجاد میشود و در واقع کل شخصیت و رفتار و عملکرد و نگرش های فرد است در کودکی اساس آن ریخته میشود! در بزرگسالی این طرح قابل تغییر است ولی باید با پاک کن دونه دونه این میلیارد ها خط را پاک کنید و اصلاح کنید! یک تجربه یک دقیقه ای در کودکی را که حاصل آن میلیون ها سیناپس بوده باید ماه ها زمان بگذارید تا تغییر دهید! بنابراین تربیت کودک در سه ماهه اول زندگی، یکی از مهمترین دورههای رشد اوست. در این دوره، نیازهای جسمی و روانی کودک بسیار حساس هستند و توجه والدین به این نیازها میتواند تأثیرات بلندمدتی بر سلامت جسمی، روانی و ارتباطی کودک داشته باشد. در این دوره، شکلگیری مغز یکپارچه که یعنی همه قسمت های مغز به خوبی با یکدیگر متصل شده باشند نیز اهمیت فراوانی دارد. این اصول که در ادامه میگوییم بر مبنای روانشناسی کودک، کاردرمانی و گفتاردرمانی طراحی شدهاند و هدفشان ایجاد یک محیط حمایتی و محرک برای رشد طبیعی و یکپارچه مغز کودک است. در این متن، به بررسی نیازهای اصلی کودک در این دوره و اقدامات صحیح والدین برای پاسخ به این نیازها میپردازیم و آسیبهای ناشی از عدم رعایت این اصول را با مثالهای روشن توضیح میدهیم.
شکلگیری مغز یکپارچه
مغز یکپارچه به حالتی گفته میشود که در آن قسمتهای مختلف مغز به خوبی با یکدیگر ارتباط دارند و هماهنگی لازم بین آنها وجود دارد. این یکپارچگی به کودک کمک میکند تا بتواند احساسات، افکار و رفتارهای خود را به طور مؤثری مدیریت کند. در سه ماهه اول زندگی، مغز کودک به سرعت در حال رشد است و پیوندهای عصبی جدیدی بین قسمتهای مختلف مغز ایجاد میشود. این پیوندها اساس تواناییهای شناختی، عاطفی و اجتماعی کودک را در آینده شکل میدهند.
نیازهای جسمی کودک
- تغذیه مناسب:
- نیاز: کودک در این دوره نیاز دارد تا به طور منظم تغذیه شود. شیر مادر بهترین منبع تغذیه برای نوزاد است، اما در صورت عدم امکان، استفاده از شیر خشک مناسب هم میتواند جایگزین شود. تغذیه منظم و کافی نه تنها به رشد جسمی بلکه به رشد مغز کمک میکند، زیرا مواد مغذی مورد نیاز برای ساخت پیوندهای عصبی فراهم میشود.
- اقدام صحیح: والدین باید به طور منظم به کودک شیر دهند و به علائم گرسنگی او توجه کنند. تغذیه به موقع و کافی، نه تنها رشد جسمی کودک را تضمین میکند بلکه احساس امنیت و راحتی به او میدهد که این خود به شکلگیری پیوندهای مثبت عصبی کمک میکند.
- خواب کافی:
- نیاز: کودک به خواب زیاد نیاز دارد تا انرژی برای رشد و توسعه مغزی فراهم شود. در خواب، مغز کودک فرصت دارد تا اطلاعات روزانه را پردازش و ذخیره کند، که این به شکلگیری مغز یکپارچه کمک میکند.
- اقدام صحیح: ایجاد یک محیط آرام و راحت برای خواب کودک بسیار مهم است. باید به علائم خوابآلودگی کودک توجه شود و او را در یک مکان امن و مناسب برای خوابیدن قرار داد. رعایت برنامه خواب منظم نیز به تنظیم الگوی خواب کودک کمک میکند، که این به تقویت سیستم عصبی و هماهنگی بهتر بین قسمتهای مختلف مغز کمک میکند.
- بهداشت و مراقبت جسمی:
- نیاز: پوست و بدن کودک در این سن بسیار حساس است و نیاز به مراقبت دارد تا از عفونتها و ناراحتیهای پوستی جلوگیری شود. مراقبت جسمی مناسب نیز به کودک احساس راحتی و امنیت میدهد که این احساسات برای رشد سالم مغز ضروری هستند.
- اقدام صحیح: تعویض مرتب پوشک، شستشو و تمیز کردن کودک با محصولات مناسب و مراقبت از پوست او بسیار ضروری است. همچنین، توجه به دمای مناسب محیط و لباس مناسب فصل نیز اهمیت دارد.
نیازهای روانی کودک
- احساس امنیت و دلبستگی:
- نیاز: کودک در این دوره نیاز به احساس امنیت و ارتباط نزدیک با والدین دارد. این نیاز به دلبستگی امن منجر میشود که در آینده به توانایی او در برقراری روابط سالم کمک میکند. ارتباط و دلبستگی امن به هماهنگی بین بخشهای مختلف مغز کمک میکند و باعث میشود که مغز کودک به صورت یکپارچه توسعه یابد.
- اقدام صحیح: والدین باید به نیازهای کودک به سرعت پاسخ دهند. وقتی کودک گریه میکند یا به هر نحوی نیاز خود را ابراز میکند، باید او را آرام کنند. در آغوش گرفتن، نوازش کردن و صحبت کردن با کودک احساس امنیت و ارتباط عاطفی را تقویت میکند، که این تعاملات مثبت به تقویت شبکههای عصبی و یکپارچگی مغز کمک میکند.
- تحریک حسی و شناختی:
- نیاز: کودک نیاز دارد تا از طریق حسهای مختلف (لمس، شنیدن، دیدن) با محیط اطراف خود آشنا شود. این تحریکها برای رشد مغزی و یادگیری اولیه بسیار مهم هستند و به تقویت ارتباطات عصبی در مغز کمک میکنند.
- اقدام صحیح: والدین باید با کودک خود بازی کنند، با او صحبت کنند و او را تشویق کنند تا به صداها و اشیاء واکنش نشان دهد. مثلاً تکان دادن یک اسباببازی جلوی چشمهای کودک یا بازیهای ساده مانند «دالی بازی» میتواند به تحریک حسی و شناختی کودک کمک کند. این فعالیتها به هماهنگی بین بخشهای مختلف مغز و شکلگیری مغز یکپارچه کمک میکند.
- پاسخگویی به نیازهای عاطفی:
- نیاز: کودک نیاز به محبت، توجه و تعاملات عاطفی دارد تا احساس تعلق و ارزشمندی کند. این تعاملات به کودک کمک میکند تا احساسات خود را مدیریت کند و پایههای یک مغز یکپارچه و سالم را بنا نهد.
- اقدام صحیح: والدین باید زمان زیادی را با کودک خود بگذرانند و به طور مداوم با او تعامل کنند. لبخند زدن، صحبت کردن و برقراری ارتباط چشمی با کودک، به او نشان میدهد که مهم و ارزشمند است، و این تعاملات مثبت به تقویت پیوندهای عصبی در مغز و توسعه یکپارچه آن کمک میکند.
آسیبهای ناشی از عدم توجه به نیازها
اگر نیازهای جسمی و روانی کودک در این دوره حساس نادیده گرفته شود، ممکن است عوارض جدی و بلندمدتی به دنبال داشته باشد. عدم رعایت این اصول میتواند مانع از شکلگیری مغز یکپارچه شده و مشکلات زیر را به وجود آورد:
- عدم توجه به نیازهای عاطفی و پاسخگویی ناکافی:
- مثال: کودکی که بارها تلاش میکند با گریه کردن نیازهایش را اعلام کند، اما والدین به آن توجه نمیکنند یا با تأخیر زیاد پاسخ میدهند، ممکن است طرحوارهی «رهاشدگی» در او شکل بگیرد. این کودک در آینده احتمالاً به این باور میرسد که دیگران همیشه او را ترک میکنند یا او به اندازه کافی ارزش ندارد که مورد توجه قرار گیرد. این طرحواره میتواند منجر به مشکلات در روابط بین فردی شود، مانند اینکه فرد در بزرگسالی به سختی میتواند به دیگران اعتماد کند یا از نزدیک شدن به دیگران هراس دارد، زیرا همیشه این ترس را دارد که دوباره رها شود. همچنین، این بیتوجهی میتواند به عدم هماهنگی بین بخشهای مختلف مغز و توسعه نیافتگی مغز یکپارچه منجر شود.
- سبکهای ناسالم دلبستگی:
- مثال: اگر والدین به طور نامنظم و ناپایدار به نیازهای کودک پاسخ دهند، کودک ممکن است دلبستگی اضطرابی پیدا کند. در این حالت، کودک در بزرگسالی ممکن است به شدت به دیگران وابسته شود و از ترس از دست دادن دیگران، به روابط ناسالم و وابسته ادامه دهد. از سوی دیگر، کودکی که والدینش به ندرت به نیازهایش پاسخ میدهند، ممکن است دلبستگی اجتنابی پیدا کند و در بزرگسالی از نزدیکی و صمیمیت با دیگران اجتناب کند، زیرا به این باور رسیده که نمیتواند به کسی تکیه کند. این سبکهای دلبستگی ناسالم به عدم یکپارچگی در مغز و ضعف در تواناییهای ارتباطی و احساسی منجر میشوند.
- نادیده گرفتن نیازهای حسی و حرکتی:
- مثال: کودکی که به اندازه کافی تحریک حسی و حرکتی دریافت نکرده است، ممکن است در دوران کودکی و نوجوانی در مهارتهای حرکتی ظریف مانند نوشتن یا بستن دکمههای لباس مشکل داشته باشد. همچنین، ممکن است به محرکهای حسی مانند صداهای بلند یا لمس ناگهانی واکنشهای شدید نشان دهد، زیرا سیستم عصبی او به درستی برای پردازش این اطلاعات توسعه نیافته است. این مشکلات در نهایت میتوانند به ضعف در هماهنگی بین بخشهای مختلف مغز و ناتوانی در پردازش یکپارچه اطلاعات منجر شوند.
- تأخیر در پاسخگویی به نیازهای گفتاری:
- مثال: کودکی که والدینش به ندرت با او صحبت میکنند یا به صداها و بروزات او واکنش نشان نمیدهند، ممکن است در شروع به صحبت کردن تأخیر داشته باشد. این تأخیر میتواند به مشکلات