چرا میگوییم ریشه همه چیز در کودکی است؟
یک صفحه خالی را در نظر بگیرید که روی آن هزاران نقطه وجود دارد. شما میتوانید نقاط را به هم وصل کنید و بسته به نحوه وصل کردن نقطه ها به هم هر تصویری دوست داشتید ایجاد کنید. واضح است که با تغییر در نحوه وصل کردن این نقطه ها به هم میتوانید هزاران طرح مختلف ایجاد کنید. در مغز نیز همین داستان اتفاق می افتد. مغز در زمان تولد تقریبا مانند یک لوح خالی پر از هزاران نقطه است.این نقاط همان سلول های عصبی هستند. زمانی که متولد میشویم با تحریکات محیطی این نقطه ها به سرعت شروع به متصل شدن به هم میکنند. اتصال این سلول های عصبی الگوهایی در مغز ایجاد میکند که آن الگوها میشود اساس هر آنچه به عنوان خروجی مغز در نظر میگیریم. هر الگو و هر آنچه در مغز ما برای صدور فرمان ها وجود دارد حاصل این وصل شدن سلول ها به یکدیگر است. اینکه چه تفکری دارید، چه کاری انجام میدهید، چه حرکتی دارید، باور شما از جهان و آدم ها چیست؛ … همه و همه ناشی از اتصال این سلول ها و این نقطه ها به یکدیگر است و الگویی که در اثر وصل شدن این نقاط ایجاد شده است. این اتصال سلول های عصبی به یکدیگر را «سیناپس» نام نهاده ایم. مغز دارای چندین لوح جدا است. یک لوح مربوط به حرکت است، یک لوح مربوط به احساسات است، یک لوح مربوط به منطق است، شنوایی، حافظه، بینایی، ناخوداگاه، خوداگاه، … همه و همه لوح های مخصوص و جداگانه خود را دارند. ولی اساس کار همه لوح ها شبیه یکدیگر است. صفحات خالی پر از نقطه که قرار است نقاط به یکدیگر متصل شوند. این صفحات اما با یکدیگر نیز در ارتباط هستند و با خط هایی این صفحات به یکدیگر نیز متصل میشوند. این خط ها در صفحه و خط های میان صفحه ای همه و همه در سن کودکی ایجاد میشود. سرعت اتصال این نقطه ها (در واقع تشکیل سیناپس ها) در سه ماهه اول تولد چیزی حدود ۱ تا ۲ میلیون در ثانیه است! در یک تا سه سالگی ۱۵ هزار عدد در ثانیه میرسد. و در بزرگسالی این عدد به ۱ تا چند عدد در ثانیه میرسد! این است که میگوییم طرح اصلی که در مغز ما ایجاد میشود و در واقع کل شخصیت و رفتار و عملکرد و نگرش های فرد است در کودکی اساس آن ریخته میشود! در این دوره حساس، کودک از طریق تعامل با محیط اطراف، یادگیری از والدین و مراقبان، و تجربههای ابتدایی زندگی، الگوهای رفتاری و فکری خود را شکل میدهد. هر تجربه جدید در این زمان، به معنای ایجاد یا تقویت سیناپسهای جدید است. به عبارت دیگر، مغز کودک به گونهای بسیار انعطافپذیر است که میتواند با توجه به تجربهها و آموزشهایی که دریافت میکند، خود را بازسازی کند و شخصیت آینده فرد را پایهریزی نماید. در بزرگسالی مغز بیشتر به بهینهسازی و تقویت سیناپسهای موجود میپردازد. طرح ایجاد شده در کودکی تا حدود زیادی قابل بهبود است ولی مثل این است که باید با پاک کن دونه دونه این میلیارد ها خط را پاک کنید و اصلاح کنید! تجربه های چند دقیقه ای در کودکی را که حاصل آن میلیون ها سیناپس بوده باید مدت ها زمان بگذارید تا تغییر دهید.
بنابراین، چون در دوران کودکی مغز با سرعت و انعطافپذیری بالایی در حال توسعه است، تجربهها و آموزشهایی که کودک در این دوره دریافت میکند، به شکلی بسیار عمیق و ماندگار در ساختار شخصیت او نهادینه میشود. به همین دلیل است که گفته میشود عمده شخصیت فرد در کودکی شکل میگیرد.